لبالب از احساس بودم
شاپرکی شادمان بودم
روح لطیفم،همچون گلبرگی
قلبم زلال، آبیه آسمانی
ای روزگار ، چه نامردی!
مرا جوانی ، پیر کردی!
من که ساکن آسمان بودم
روزی رفیق فرشتگان بودم
حکم صادر شد،باید بروی
پا گذاشتم به زمین سیاهی
نمی دانستم از دلهای سنگی
تا قد کشیدم مرا شکستن
شوق و شادی ام را گرفتن
روح لطیفم را ندیدن
ای روزگار ، چه نامردی!
مرا جوانی ، پیر کردی!
نظرات شما عزیزان:
[ شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,
] [ 22:24 ] [ فرزاد ][